"اینجا سخن از بزرگمردیست از تبار همت و فرزند خیر و خیرات "

" اینجا سخن ازحاج رییس حسین محمدی است "
قصدمان مصاحبه نیست. داستان زندگی کسی را هم نمیخواهیم به قلم بکشیم. فقط کمی بیشتر از قبل آشنا میشویم با کسی که آشنای همه ی ماست.
اگر درمانگاهی مرمت شده، اگر مدرسه ای تعمیر شده، اگر بر امکانات مسجدی افزوده شده، اگر حرکت و فعالیتی در راه خیر یا درجهت توسعه و پیشرفت و عمران روستا صورت گرفته، قطعاً ردپایی از او و پیگیری های دلسوزانه اش نیز خواهیم یافت.

می خواهیم کمی بگوییم از حاج حسین یا همان رئیس حسین محمدی.
حسین 66 ساله، فقط پدر 5 پسر و 4 دختر نیست، او پدر یک طایفه هم نیست. او پدری دلسوز و مهربان است برای فرزندی که نیاکان ما، نام کهنه بر آن نهاده اند.
اگر به در خانه اش رفتی و سراغش را گرفتی و گفتند "خانه نیست" ، دیگر نپرس "پس کجاست؟" . کافیست بدانی کجای روستا، در کدامین گوشه از این دیار، سنگی بر هم نهاده میشود تا آباد و آبادتر گردد این سرزمین،، قطعاً او را آنجا خواهی یافت.
اگر هم جائی خبری از این چیزها نبود، باید کمی دورتر از روستا او را بیابی، جائی با نام "حسین آباد".

حسین آباد ، زمینی است کوچک در گوشه ای از پهروز که حاج حسین آبادش کرده. و چه دلنشین و باصفاست این تکه زمین کوچک در صحرایی بزرگ و بی آب و علف.

بیست سال دوری از مادر و هشت سال پیاپی دور از وطن بودن، به او آموخت تنگناها و سختی های زندگی را، ولی او خوب می دانست : "فانّ مَعَ العُسر یُسرا" .
حاج حسین روزی از روزها احساس کرد که دیگر از عهده اش خارج است رسیدگی به فرزند کهنه نامش. اما کسی به خوابش آمد و او را منصرف کرد از رها ساختن فرزندش. و او بیدار شد و عهد بست با خودش که تا نفس در سینه دارد، لحظه ای پا پس نکشد از رسیدگی به کهنه اش.
ما نیز پا پس نمیکشیم از کهنه مان، و پاس میداریم حاج حسین مان را و امید داریم به روزی که روستایمان مملو باشد از حاج حسین هایی دلسوز ٬ مهربان و خستگی ناپذیر. انشالله ...
با تشکر از گزارش ارزشمند مهندس عزیز آقای محمد شریف احمدی .
- ۹۰/۰۶/۱۸