
خبر فوت مردی شریف را شنیدم که از کودکی می شناختم از زمانی که خیلی کودک بودم و باغبان بیمارستان بود،به واسطه شغل مادرم ما هم زیاد بیمارستان می رفتیم و مدرسه ما هم روبروی بیمارستان بود،همیشه تعطیل که می شدیم در حیاط بیمارستان منتظر بودیم.
آن وقت ها گلهای فصلی و همیشه بهار هم بوی بیشتری داشت و زیبایی بیشتر، میشه می گفت گل از شاخه جدا نکنید که تا روی شاخه است زیباست...
افسوس که باغ زندگی همیشه بهار نیست و خزان هم منتظر است تا بگوید
*مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم*
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
بعدها که مغازه مطبوعاتی داشت با خرید کیهان بچه ها و اگر کسی می خواست به خارج از کشور سفر کند برای اقوام و آشنایان و دوستان جدول می خریدیم و می فرستادیم ،اشتراک اطلاعات هفتگی که هر هفته خودش برایمان می آورد و وقتی هم خودمان از کنار مغازه رد می شدیم ،
می گفت: مگه چیزی نمی خوای؟ بیا روزنامه خبر اومده بردار،روزهای زندگی هم هست،ورزش و جدول هم تازه آوردم،این هم بردار به دردت می خوره،این یکی هم دانستنیهاست که همیشه بر می داری...
(صداش تو گوشمه همیشه می گفت :خشش با؟ ...اُز کو انداش ؟..چی اوتنای با؟...بدا واسه جدید مهورده)
در فراق آنکه رفت
در عزای آنکه بود
«دیر ماندهام در این سرا... » ولی شما، عزیز
«ناگهان چه قدر زود...»
روحت شاد...یادت گرامی
فروغ هاشمی
بهمن ماه ١٣٩٩
- ۹۹/۱۱/۲۰