چهره های ماندگار روستای کهنه :: مربوطی کهنه به مربوطی کهنه خوش آمدید <

مربوطی کهنه

مربوطی کهنه اوز

مربوطی کهنه

مربوطی کهنه اوز

مربوطی کهنه

در این پایگاه خبری اخبار روستای کهنه , شهرک توحید , شهرستان اوز و سایر روستاهای بخش های شهرستان , شهرستان لارستان و حومه را پوشش خبری می دهد.
کهنه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اوز در استان فارس ایران است. این روستا در ۱۶ کیلومتری اوز، مرکز شهرستان، قرار دارد.
ازآثارهای تاریخی و جاذبه‌های طبیعی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

کاروانسرا مربوط (مربط)
مسجد شیخ ابی اسحاق
حمام قدیمی
مسجد جامع قدیم
سد مربوط (مربط)
امام زاده شاه قطب الدین (مربط)
برج های دلو و یکه

بایگانی
نویسندگان

۱۶ مطلب با موضوع «چهره های ماندگار روستای کهنه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

http://s6.picofile.com/file/8237910684/morteza_rezaei_magham_aval_hefz_Qoran_2_.jpg

مرتضی رضایی فرزند محمد از روستای کهنه در مسابقات حفظ قرآن که در بهمن ماه 1394 در عمادده برگزار شد توانست به مقام نخست در رشته حفظ کل قرآن دست یابد.لازم به ذکر است تاکنون مرتضی رضایی در مسابقات قرآن کشوری , استان و شهرستان شرکت نموده که به مقامهای ارزشمندی دست یافته است.در 31 اردیبهشت 1391 گزارش مفصل در این خصوص در این وبلاگ درج شده است با عنوان چهره های ماندگار روستای کهنه - مرتضی رضایی ( حافظ کل قرآن ) .

برای مشاهده گزارش کامل این مسابقات اینجا کلیک نمایید./

http://s6.picofile.com/file/8237910718/morteza_rezaei_magham_aval_hefz_Qoran_3_.jpg

http://s6.picofile.com/file/8237910668/morteza_rezaei_magham_aval_hefz_Qoran_1_.jpg

وبلاگ مربوطی این موفقیت را خدمت حافظ " مرتضی رضایی " و خانواده محترمشان مخصوصا خدمت جناب آقای مصطفی رضایی همکار محترم و عزیز در وبلاگ مربوطی تبریک عرض می نماید.

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

این مطلب شاید یکی از بزرگترین رویدادهای این سالهای وبلاگ مربوطی باشد . مطلبی که زمان درج این مطلب شاید کمتر کسی فکر می کرد که یوسف گمگشته ی خانواده حاج سید محمد صالح حسینی بدینصورت  بعد از سالها دوری چشمه های امید این خانواده و اهالی دوباره زنده شود ... اکثر شما دوستان بازدید کننده این رویداد بزرگ - بازگشت سید ابراهیم حسینی - به آغوش گرم خانواده به یاد دارید . به همین دلیل بهانه ای شد تا به یاد داشته باشیم خداوند متعال هیچ وقت بنده های مخلص خود را نا امید نمی کند ...

 

 " یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور "

حاج سید محمدصالح حسینی

 گزارش از مصطفی رضایی

قرار گذاشته بودیم که به اتفاق مدیر محترم وبلاگ - آقای اسماعیلی - به دیدار سید محمد صالح حسینیبرویم و به پاس قدردانی از هفتاد سال زحمت در کسوت امام جمعه ٬ جماعت و مدرس قرآن کریم از این سید بزرگوار مصاحبه ای داشته باشیم.اما جریان به گونه ای دیگر رقم خورد و این بار سید محمد صالح سفارش داده و تأکید فرموده بودند که برای امر مهمی که داشتند هر چه زودتر خدمتشان برسم. قبلآبر حسب وظیفه به ملاقتشان رفته بودم و غالب اوقات  به اتفاق همسرشان  "بی بی مریم" بودند  اما این بار فرزندشان سید محمد  و خانواده اشان هم حضور داشتند. سئوالات زیادی را آماده کرده بودم اما فقط سید با همان سئوال اولم پاسخ تمامی سئوالات نپرسیده ام را دادند و با اشتیاق به کوله باری از اندوه ها و درد دل های سید و بی بی گوش سپردم .

از سید پرسیدم : "شما که به دعوت فرزندتان سید عبدالله به ابوظبی رفته بودید و قرار گذاشته بودید که دیگر برای همیشه آنجا بمانید ٬ چرا برگشتید ؟"

بله...برگشتیم...من اکنون نود و شش سال سن دارم و حدود هفتاد سال امام جمعه ٬ جماعت و معلم (ملا)مکتبخانه بوده ام. یازده فرزند پسر و دختر دارم .هر از چند گاهی به دیدن آنها در داخل یا خارج از کشور میروم و آنها هم اگر مجالی یابند ما را فراموش نمی کنند.

یکی از پسرانم به نام سید ابراهیم برای ادامه تحصیل به کشور عربستان رفت و دیگر برنگشت و اکنون سی سال روزگار است که دست بیرحم زمانه بین ما دیوار جدایی ساخته است.

بی بی مریم همسر حاج سید محمد صالح حسینی

با شنیدن نام سید ابراهیم "بی بی مریم " کشان کشان آمد و رشته سخن را از سید گرفت.

"ما در ابوظبی و یا در خانه هر کدام از فرزندانمان امکانات رفاهی خوبی داریم ولی چون این روستا  و این خانه بوی فرزندم - یوسف گمگشته ام - سید ابراهیم را میدهد از همه جا احساس راحتی بیشتری می کنیم و هر بار که کسی کوبه این در را می کوبد به دل می گویم خدایا می شود این مهمان ٬ همان گمگشته من باشد و چشمم به قامت رعنای فرزندم بیفتد که از این در شادی و عمر دوباره برایم سوغات آورد. طاقت ماندن در هیچ کجا ٬ بجز روستای کهنه را نداریم.

این همان در و ورودی است که انتظار قدومی را می کشد.

دنباله صحبت های بی بی در میان هق هق گریه اش محو شد و سید ادامه داد.

"ما برای پیدا کردن سید ابراهیم به همه جا سر زده ایم حتی چند سال قبل به لبنان هم رفتیم و امیدمان به شخصی به نام "حسین " که دارای شغل صرافی و از دوستان نزدیک وی بود هم رفتیم که ایشان نیز در آن روزها به مسافرت رفته و از طریق سفارت و مدارس و دانشگاه های دینی نیز خبر خوشی عایدمان نشد و با دست خالی به این خانه برگشتیم.

سید محمد صالح مکث کرد .بغض گلویش را فشرده بود.اشک های گلوله گلوله بی بی مریم گونه هایش را خیس کرده بود.لحظه ای به بازی روزگار فکر کردم .به جدایی مادر و فرزند . به امید و جانشین بازنگشته پدر....به عصای دست پدر... به اندوه مدام مادر و به این کلبه احزان ... و به.....گمگشته....باز آید.......غم مخور....و به حافظ...

 بی بی مریم پس از آرامش ادامه داد :"دلم گواهی می دهد که ابراهیمم را تا زنده ام می بینمش و دیدارمان به قیامت نمی کشد.دل مادر هیچگاه به خطا گواهی نداده  و میدانم که او برمیگردد و از خدا می خواهم که  او را باز گرداند و نگذارد مادر از درد این هجران سی ساله پرپر شود .دیگر تحمل دوریش را ندارم .بازگرد که دیگر تحمل دوریت را ندارم....بازگرد....بازگرد...ما هرگز ترا فراموش نکرده ایم."

به یاد شعری از نیما افتادم...در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم....چشم در راهم...  

باز لحظه ای سکوت ....سید محمد صالح بزحمت صحبت می کرد. صدایش گرفته بود...یاد مولود خوانی و آن صدای دلنشین و موج دار سید و آن خطبه های قرص و محکم افتادم...تفاوت این دو مشخص می کرد که بر سید چه گذشته است.

 یادمان صدای دلنشین سید محمد صالح این محراب و منبر متروکه.. " تنها صداست که می ماند."

  در این سی سال ٬ روزگار تلخی بر سید و همسرش گذشته است.سید محمد صالح دچار عارضه  سکته قلبی است و بی بی مریم توان ایستادن روی پاهایش را ندارد و مانند کودکان ۶- ۵ ماهه روی دو دست و روی دو زانو (باکه) حرکت میکند و با این وضعییت تمامی کارهای خانه را بخوبی انجام می دهد و در کشاکش این هجران طولانی بسان سنگ زیرین آسیاب همچنان به انتظار دیدار دوباره فرزندشان دفتر روزگار را ورق می زنند.

سید محمد صالح شنیده بود که ما مطالبی را در باره روستا می نویسیم و از سرتاسر دنیا آنرا مطالعه می کنند .از ما درخواست داشتند که درد دل ها و تقاضای ایشان را درج و به اطلاع همه برسانیم تا شاید کسی در گوشه ای از این دنیای پهناور در یک زمانی خبری خوش از گمگشته اش داشته باشد.

وبلاگ مربوطی{ اسماعیلی -رضایی }  بر حسب وظیفه و به پاس

 قدردانی از زحمات سید محمد صالح حسینی و خانواده محترمشان افتخار دارند این مصاحبه

 که در واقع حرف های ناگفته ی سی ساله آنها می باشد را درج و از همگان تقاضا داریم

 چنانچه اطلاعی از آقای سید ابراهیم حسینی فرزند سید محمد صالح که بعد از انقلاب برای

 ادامه تحصیل به کشور عربستان و پس از آن گویا به کشور لبنان مهاجرت نموده اند ـ دارند ٬با

 آدرس و تلفن های زیر تماس حاصل نمایند تا دل این خانواده شاد و موجب رضا و رحمت

 خداوند گردیم:   

۹۸۷۸۲۳۶۸۲۰۵۵+ حاج سیدمحمدصالح حسینی

۹۸۹۱۷۷۸۲۰۶۲۰+ سید مرتضی حسینی

۹۸۹۱۷۳۸۲۱۶۷۶+ مصطفی رضایی

۹۸۹۱۷۳۸۲۶۴۱۶+ مرتضی اسماعیلی

 ۹۸۹۱۷۱۶۳۲۵۴۷+سید اسحق حسینی

 خانه قدیمی سید محمد صالح - محل تولد تمامی فرزندانش - جنب مسجد جامع قدیم

 

۸۸/۴/۱۲

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

سه نسل در کار خیر

در چرخه ی پر تکرار و منظم زندگی همواره انسان هایی پا به عرصه ی وجود می گذارند که اندیشه های متعالی اشان سبب می شود تا پهنای پر برکت زندگی اشان  والاتر ٬ مهم تر و چشم گیر تر از طول عمرشان می باشد . در طول زندگی اشان چنان تاثیرات مهمی بر جامعه شان می گذارند که نام  نیک شان و چهره اشان  برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد ماند .

با این مقدمه می توان الگویی مثال زدنی را عنوان نمود . می توان از مردی سخن به میان آورد که ثابت کرد معلولیت  ٬ محدودیت و ناتوانی نیست . می توان از مرد نابینایی گفت که سال ها در پنج نوبت نمازهای پنج گانه بر گلبانگ مسجد تاریخی شیخ ابی اسحق بانگ برآورد " بشتابید به سوی نماز " . این چهره ی ماندگار در تاریخ روستای کهنه حاج محمد شریف اکبری است . به قول شاعر : " تنها صداست که می ماند و در جایی دیگر   : " از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر  -- یادگاری که در این گنبد دوار بماند . "  او مؤذن مسجد شیخ ابی اسحق  بود که تا اواخر عمر پر برکتشان بلند گویی برای اذان گوی اشان وجود نداشت  اما صدای دعوتش  را مردم تا دور دست شنیدند و لبیک گفتند . محمدشریف اکبر در تاریکی ٬ در سرما و گرما ٬ در زیر باران و در تمام طول عمرش با عصایش آمد و اذان گفت تا ثابت کند  که  : " اگر یک فلج مادرزاد قهرمان دو ماراتن نشود مقصر خودش می باشد ."

برکت این خدمت با درگذشت زنده یاد محمد شریف اکبری پایان نیافت . این جریان به فرزندانش رسید .  حاج محمد ( محمد شریف ) اکبری میراث دار خدمت در مسجد شد . حاج محمد اکبری در محراب ایستاد و جماعت پشت سرش ایستادند  تا فرض پنجگانه  - نماز -را به امامت ایشان در مسجد تاریخی دیگری اقامه نمایند مرحوم  حاج محمد اکبری زیر نظر پدر قرآن را آموخت سپس جهت امرار معاش به قطر رفت و در آنجا در کنار کار ُ به تعالیم دینی نیز پرداخت . هنگام مراجعت به زادگاه شان ٬ امام جماعت مسجد جامع قدیمی واقع در غرب بافت قدیمی  روستای کهنه بودند . از فعالیت های  دیگر فرزندان مرحوم محمد شریف اکبری ٬ آقایان حاج احمد ٬ حاج اکبر و حاج عبدالله در پست دیگری جداگانه خواهیم نوشت . از خدمات ارزنده ی حاج محمد شریف و حاج محمد اکبری در مستند " تا رمضان دگر " نیز صحبت به میان آمده است .

 

اکنون دو یادگار از این نسل ـ حاج حمزه و حاج مصطفی ـ به برکت رزق و روزی که خداوند از راه رحمت و حکمتش نصیب شان نموده نه تنها نگذاشتند این چراغ های نورانی پشت سرشان خاموش شوند بلکه مشعلی نورانی افروختند تا روشنای دنیا و آخرت شان باشد . این دو برادر از زمانی که احساس کرده اند توانی کار های خیر را دارند از هیچ کوششی فرو گذار نبوده اند . دست های پر خیر و برکت آنان در زادگاه شان و در شهرک باعث رونق طرح های دینی ٬ عمرانی ٬ فرهنگی و آموزشی شده است . و در تصمیمی بزرگ و خیر اندیشانه در زمستان امسال  اعلام نمودند   دبستانی مجهز در روستای کهنه خواهند ساخت که گزارش آن به تفصیل در این وبلاگ ملاحظه نمودید .

وبلاگ مربوطی  ضمن قدردانی از تلاش ها و خدمات این سه نسل ماندگار در روستای کهنه ٬ از خداوند منعال خواهانیم که اجر خدمات شان را توشه ی آخرت شان قرار دهد . انشاءالله .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

به زودی در شهرک توحید کهنه مدرسه ای جدید ساخته می شود .

 به زودی کلنگ ساخت  مدرسه ی راهنمایی دخترانه  در شهرک کهنه   توسط حاج محمد ( نعمت الله ) فیروزی بر زمین می خورد .

 در این روزهای سرد زمستانی ،  خبری خوش   گرمی بخش مجالس  روستاهای کهنه و شهرک گردید . پس از بررسی های لازمه مبنی بر ضرورت ها و نیازمندی های شهرک توحید کهنه  ، سرانجام  حاج محمد نعمت الله فیروزی  تصمیم قطعی خود را مبنی بر ساخت یک باب مدرسه راهنمایی دخترانه در شهرک اعلام نمودند .  فرزند ارشد ایشان  _ آقای مرتضی فیروزی _ در گفتگویی حضوری با وبلاگ  مربوطی  این خبر را اعلام و اضافه نمودند که جزییات این اقدام را بعدا به طور مفصل اعلام خواهند نمود .  قبلا در جلسه هم اندیشی در دبیرستان شهرک ، آقایان محمود ، ابراهیم و محمدنور  تصمیم مبنی بر ساخت یک باب مدرسه از طرف پدرشان ـ حاج محمد ( نعمت الله ) فیروزی  ـ را به حضار در جلسه مژده دادند  .

http://www.marbooti.blogfa.com/post-1837.aspx

 

اکنون در سایه ی الطاف خداوند بزرگ و همت  حاج محمد فیروزی و همفکری فرزندان ایشان این امر محقق و به زودی مراسم کلنگ زنی و مراحل ساخت  این مکان آموزشی در شهرک  شروع خواهد شد .  حاج محمد فیروزی یکی از فعالین و خیر اندیشان روستای کهنه می باشد  که قبلا در این وبلاگ به عنوان چهره ای ماندگار از زندگی و فعالیت های ایشان به تفصیل نوشته شده است .

 

http://www.marbooti.blogfa.com/post-489.aspx

این روزها حاج محمد فیروزی  دچار کسالت بوده و بیشتر اوقات خود را در منزل شخصی سپری می نماید . وبلاگ مربوطی ضمن ارج نهادن به  خدمات  خداپسندانه ی ایشان و آرزوی سلامتی کامل  برای این شخصیت  خیر خواه ، اعلام می نماییم کلیه مراحل ساخت  این مدرسه را  تحت پوشش گزارش های کامل قرار خواهیم داد . منتظر گزارش های نوشتاری و تصویری از وبلاگ مربوطی باشید .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

حاج عباس جلیلی

" روستا زاده ای بر بلندای قله ی آموزش و پرورش منطقه ی اوز "

تفاوتی ندارد که روستازاده باشی  یا  در کلان شهر بزرگ شده باشی ٬ اندیشه و افکارت که باز و گسترده باشد  ٬ در زندگی موفق خواهی شد . حاج عباس فرزند مرحوم رضا متولد ۱۳۲۵ روستای کهنه اوز   آن انسان مفیدی شد که خود باور داشت که می شود . اگر در دوران نوجوانی و جوانی اش امکانات درس خواندن و مدرسه رفتن نبود و شرایط شغلی و موقعیت مرحوم پدرشان  مجالی برای سواد آموختن به وی نداد  ٬ اما اندیشه و افکارش مسیری را در ذهنش ترسیم نمود که تحسین برانگیز و بزرگ است .  اگر او نتوانست به مدرسه برود اما بذر تحصیل را در زندگی اش کاشت ٬ خوب کاشت ٬ خوب مراقبت کرد و خوب هم ثمرش را چید و  به جامعه اهدا کرد  .صاحب این  همت بزرگ در پیچ و خم های زندگی، هیچ گاه با یاس وناامیدی رو به رو  نشد . حاصل سال ها دوری از وطن و امرار معاش در کشور کویت را خرج تحصیل فرزندانش نمود که ماحصل آن سه فرزند ٬ برادر زاده و عروسشان  در کسوت معلمی در آموزش و پرورش منطقه ی اوز می باشد . در زمانی که حاج عباس جلیلی در روستا ی کهنه زندگی می کردند از افراد فعال در مسایل عمرانی - اجتماعی بودند و  از معتمدین و بزرگان روستا می باشند .  

 

۱ - آقای  عبدالله جلیلی فرزند حاج عباس - لیسانس اقتصاد و بازرگانی از دانشگاه اصفهان . معاونت آموزشی هنرستان رافعی اوز - ۲۷سال سابقه

۲ - آقای احمد جلیلی فرزند حاج عباس - لیسانس آموزش ابتدایی  دانشگاه شیراز -آموزگار مدرسه ابتدایی شمسی زاده اوز -۸ سال سابقه  و همسرشان ۳ -خانم فاطمه سلیم - لیسانس تربیت بدنی دانشگاه شیراز - مدرسه راهنمایی شبانه روزی خضری اوز - سابقه ۶ سال - .( زوج فرهنگی )

۴ - آقای مصطفی جلیلی برادرزاده و داماد حاج عباس - لیسانس آموزش ابتدایی. - معاون آموزشی مدرسه ابتدایی شمسی زاده - ۲۴ سال سابقه .( زوج فرهنگی )   و  همسرشان  ۵ ـخانم نسیمه جلیلی فرزند حاج عباس - لیسانس علوم اجتماعی - پیام نور اوز - معاون مدرسه راهنمایی دخترانه ی احمدیان اوز ۹ سال سابقه . .( زوج فرهنگی )

وبلاگ مربوطی ضمن تقدیر و تشکر از زحمات حاج عباس جلیلی در فعالیت های اجتماعی و تربیت چنین فرزندان  مفید و مؤثری ٬ از بارگاه خداوند بزرگ برای ایشان آرزوی عمری با برکت و عاقبت به خیری را مسئلت دارد .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

کدخدا محمدرضی جعفری : امید استخوان شکسته ها ( نگاهی به آرشیو)

توضیح : این مطلب در آرشیو مربوطی می باشد ولی از آن جهت که یادآوری مجدد شود برای آن دسته از عزیزان بازدید کننده که موفق به بازدید از این مطلب نشده اند یا عکسهای این مطلب را نتوانسته اند مشاهده نمایند .

در لابلای ناگفته ها و نانوشته های تاریخ پر راز و رمز روستای کهنه ی مربط – سرزمینی با تمام گمنامی اش – می توان شخصیتهایی را یافت که منجر به تحولاتی شگرف در سطح منطقه اوز شده اند . با نگاهی اجمالی و کوتاه به این تاریخ به اسامی افرادی بر می خوریم که نامهای ماندگار این روستا و منطقه اند . خواجه نورالدین – خواجه محمد علی – ملا عبداله – سید محمد – سید محمد صالح – محمد صالح و ... . در میان این افراد نام محمد رضی جعفری بر می خوریم که نه تنها کدخدایی مدیر و مدبر بود بلکه شکسته بندی ( ارتوپدی ) ماهر و حاذق بود.

 

مرحوم محمدرضی جعفری

در دورانی که کمتر خبری از وجود فن آوری نوین پزشکی در حوزه ارتوپدی بود کد خدا محمد رضی جایگزین همه ی دستگاههای پیشرفته و پر هزینه ی امروز ی در منطقه بود. نام پدرش محمد و  متولد 1303 هجری شمسی در کهنه اوز چشم به دنیا گشودند . حقیقتاً او امید و مایه ی تسلی استخوان شکسته ها بود. روزی از روزهای ماه مبارک رمضان امسال به اتفاق برادر زاده و دو پسرش به بررسی مدارک و اسنادی که در یک چمدان از دوران پر فروغ و منظم زندگی کدخدا مشغول شدیم . از آن همه نظم و انضباط و مدیریتی که در زندگی یک روستایی خردمند به چشم می خورد حیرت زده بودیم. در میان این اسناد گرانبها و تاریخی به نسخه ای از استشهاد منطقه ای برخوردیم که عده ی زیادی از اهالی شهرهای لار – گراش – اوز – خنج و روسا و اعضاء انجمن خانه های انصاف – کدخداها – ریش سفیدان و معتمدین محلی روستاهای تابعه بیدشهر با امضاء طوماری از وزارت بهداشت تقاضا نموده بودند که کدخدای روستای کهنه بتواند رسماً و قانونی و بدون هیچ محدودیتی به عنوان شکسته بند ( ارتوپد ) در یک مکان معین ( بیمارستان اوز ) به عنوان ارتوپد مشغول به فعالیت شوند که پس از بررسی و تحقیقات لازم از سوی مسئولین مربوطه , وزارت بهداشت وقت با این درخواست موافقت و کتباً به محمد رضی جعفری ابلاغ می نماید که هیچ گونه محدودیتی برای شکسته بندی ندارد اما عمر کوتاه , بیماری دیابت و متعاقباً ایست قلبی مانع از انجام این امر مهم در منطقه می شود.

 

نامه درخواست اهالی منطقه از وزارت بهداشت وقت

با این حال کمتر کسی را می توان یافت که دچار شکستگی یا در رفتگی استخوان شده باشد و نیازش به مرحوم محمد رضی نیفتاده باشد ! کدخدا جعفری علاوه بر شکسته بندی مرد فن مکانیکی و تعمیرات بود. به ادعای هم سالانش نصب و تعمیر اکثر تلمبه های آبی نخلستانهای اطراف روستای کهنه اوز به دست پر توان وی و برادرش حاج هاشم صورت گرفته است . رسیدن این ارث فنی در حوزه مکانیکی ماشین آلات به فرزندانشان دلیلی بر این ادعاست.

با توجه به یافتن قراردادی که مربوط به راه اندازی و اجاره دادن حمام عمومی روستا در دهه 50 با شخصی به نام غ - خارپیشه در میان اسنادی که جستجو می کردیم خود دلیلی بر تسلط کامل ایشان در امورات عمرانی داشته است که طرف قرارداد هم کدخدا  جعفری بوده است. با توجه به اینکه در آن زمان امر شکسته بندی بدون استفاده از بیهوشی و بی حسی صورت می گرفته است در اکثر موارد فرد مصدوم دچار درد شدید ناشی از جا انداختن استخوان می شده که می بایست تحمل      می کرده است که این خود ممکن بوده عواقب خطرناکی در بر داشته باشد. به همین علت کدخدای فرزانه و آینده نگر قبل از شروع به کار شدن جهت جا انداختن و بستن استخوان از شخص مصدوم , والدین و همراهانش رضایتنامه اخذ می نموده که در صورت بروز پیشامدهای ناگوار احتمالی هیچ مسئولیتی متوجه ایشان نباشد .

 

نمونه ای از تعهد نامه

 کدخدا از مجموع سه ازدواج دارای 111 فرزند , نوه و نتیجه می باشند( تا زمان درج این مطلب  در  دوشنبه ۱۳ آبان۱۳۸۷) . سرانجام ایشان در تاسوعای 1359 هجری شمسی در اثر ایست قلبی با این دنیا واع گفتند و به دیار ابدی شتافتند.روحش شاد

           تهیه و تنظیم : مصطفی رضایی و مرتضی اسماعیلی

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

حافظ مرتضی رضایی

دورانی که آن را عصر اضطراب می‌نامند و آرامش روانی، گم‌شدة ی انسان امروزی است   او با تمام وجود در پی دستیابی به این ارامش روحی و روانی می‌باشد. از دیدگاه او  تنها  چیزی که می‌تواند این ارامش را برآورده کند، یاد خداوند است. او معتقد است فقط در سایة ی: « با یاد خدا قلوب به آرامش می‌رسند . کسی که بسیار ساده زندگی می کند ،  ساده حرف می زند و صادق است   ، باید با زبان خودش برایش نوشت . . با مرام خودش با او صحبت کرد .  باید ساده و صادقانه برایش نوشت . مرتضی در خانواده ای ساده به دنیا آمد . پدر و مادرش به تحصیل فرزندان توجه زیادی داشته اند و ما حصل این توجه وجود سه فرزند با مدارک تحصیلی عالی و دو فرزند حافظ قرآن و فرزندانی اجتماعی و فعال در امورات روستا .استاد مصطفی رضایی را همه شما ها می شناسید .کسی که در برابر ناملایمات زندگی تسلیم نشده و در زمینه تحصیلی و هنری تا مدارج عالیه سپری نموده و فعال بوده  و یار و یاور ما در این وبلاگ می باشد و اکنون برادر بزرگوار ایشان افتخاری دیگر برای جامعه امان است. حافظ مرتضی به همراه دو برادرش  رنگ زن ساختمان می باشد . او پشتکار عجیبی دارد . صدای خوبی هم دارد . تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان در نماز تراویح  دل نشین است . با همه دوست و صمیمی است . او نفر دوم در استان فارس در رشته ی حفظ کل قران کریم است . افتخاری بس بزرگ .

 

-           لطفا خودتان را برای آشنایی بیشتر خوانندگانمان معرفی بفرمایید.

مرتضی رضایی فرزند محمد ( محمدزمان ) متولد 12/4/1358 روستای کهنه و دارای مدرک تحصیلی سیکل متاسفانه ( با خنده ).

-       از کجا شروع کردید و چه روندی طی شد که شما حافظ قرآن شدید؟

به خاطر دارم زمانی که به دومان یا مربوط می رفتم ترجیح می دادم پیاده بروم چون در من شوقی برای حفظ قرآن بود بطوری که با خودم آیات را می خواندم وسعی در حفظ آن داشتم ( با خنده : ) یک قمقمه آب همراه داشتم برای اینکه صدام رو بهتر کنم در آن می خواندم.در سال 1376 با حفظ جزو 30 قرآن شروع کردم و در این خصوص دوستانی مثل آقایان یونس زمانی فرزند عبدالرحمن و عبداله نوری  فرزند عین الدین کمکهای زیادی به من کردند که در مسجد جامع روستا می نشستیم برای حفظ قرآن و این دوستان اشتباهاتم را به من یادآوری می نمودند.در سال 1377 به خدمت سربازی رفتم .بعد از اتمام دوره آموزش نظامی  به برازجان پاسگاه شهید صلاحی منتقل شدم ( از توابع بوشهر ) .آن منطقه بیابانی بود و محل اسکان ما به صورت کانتینر بود .آنجا مجال خوبی بود تا دوباره حفظ قرآن را ادامه دهم و جزو های 29 ، 28 و 27 را طی آن مدتی که آنجا بودم حفظ نمودم.بعد از خدمت سربازی به شعبه حفظ قرآن کریم در شهر اوز ( زیدبن ثابت ( رض) ) مراجعه نمودم.اولین استادهای حفظم آقای یونس (یحیی ) احمدی بودند . بعد از ایشان زیر نظرآقای احمدنور شمسایی و سپس زیر نظر آقای عبدالجلیل ابراهیمی به حفظ قرآن پرداختم و جا دارد از یکایک این عزیزان تشکر و قدردانی نمایم.در آن مرکز بعد از 1 سال 16 جزو حفظ نمودم و از قبل هم 4 جزو که در مجموع 20 جزو قران را حفظ شدم با توفیقی که خداوند به من داد. به یاد دارم 10 جزو که در آن مرکز حفظ نموده بودم به دلایل مشکلات اقتصادی می خواستم انصراف دهم ولی مادرم و خانواده نگذاشتند و مرا تشویق نمودند که ادامه دهم.بعد از اینکه 20 جزو قرآن را حفظ نمودم می خواستم که آنجا را ترک کنم که مخالفت استادانم مخصوصا آقای احمدنور شمسایی روبرو شدم و از من خواستند که در آن مرکز بمانم و حفظ قرآن را به اتمام برسانم اما من چاره جز ترک آنجا نداشتم ولی به استادم قول دادم که حفظ قرآن خودم ادامه دهم و زمانی که این امر را انجام دادم به ایشان اطلاع بدهم که همین کار را هم کردم وقتی حفظ کامل قرآن را به اتمام رساندم( 1/1/1383 ).

تصاویری از تجلیل از آقای مرتضی رضایی در سالن اجتماعات دانشگاه پیام نور اوز از سوی اداره اوقاف فارس

-       در چه مسابقاتی شرکت و چه مقام هایی کسب نموده اید ؟

 اولین مسابقه درحفظ 20 جزو اول قرآن در سال 1386 شرکت نمودم که مقام دوم استانی بدست آوردم. بعد از آن در مسابقات حفظ کل قرآن در زاهدان – حفظ کل قرآن در شیراز که مقام سوم بدست آوردم .2 سال بعد در مسابقات حفظ کل قرآن مقام چهارم استانی – شرکت در مسابقات حفظ کل قرآن در شهر بستک و در سال 1390 مقام دوم استانی و راهیابی به مسابقات کشوری در بندرعباس بدست آوردم.

-       در حفظ قرآن چه افرادی تاثیر گذار و مشوقتان بوده اند ؟

اول توفیق خداوند .سپس خانواده ام مادرم و پدرم – همسرم- برادران و خواهرانم همیشه مشوق و همراه من بوده اند مخصوصا خواهر مرحومم که جا دارد( یادش را گرامی بدارم ) و از همه این عزیزان تشکر و قدردانی نمایم.

 

-         چگونه می توان  حافظ قرآن شد  ؟ کار سختی است ؟

ابتدا توفیق خداوند باید نصیبت شود .باید پشتکار داشت و با علاقه به سراغ آن رفت و وقت زیادی برایش گذاشت زیرا این توفیق با آسانی به دست نمی آید و نیاز به ممارست و تمرین زیاد دارد.

-       یک حافظ قرآن  چه ویژگی‌های خاص  باید داشته باشد ؟

ابتدا شخص حتما باید قرآنی باشد.دستورات قرآن در  زندگی اش عملا اجرا کند .اخلاق و کردارش با افراد عادی باید فرق داشته باشد چون کلام خداوند در سینه اش قرار دارد و این لطف خداوندیست که نصیبش شده.

-       چه پیشنهادی برای نوجوانان و جوانان دارید ؟

اگر هر شخصی بخواهد به امر حفظ  قرآن بپردازد هیچ وقت دیر نیست و نیازمند برنامه ریزی می باشد.شیوه های حفظ قرآن متفاوت است مثلا با گوش دادن نوارهای صوتی قرآن و تکرار و قرائت قرآن به همراه درک معنی آن می توانند یک حافظ خوب قرآن شد به طوری که با پشت سر گذاشتن یک دوره 5 ساله حفظ قرآن می توانند یک حافظ خوب قرآن باشند.

 

و یک پیشنهاد : اگر شعبه حفظ در روستا داشته باشیم بسیار عالیست ولی تاکنون به صورت جدی اقدامی نشده ولی در نظر داریم در آینده انشاء اله شاهد دایر شدن آن باشیم.

-       از مسائل و مشکلات خود در این راه بگویید.

یک حافظ قرآن باید دائم تمرین داشته باشد و در آوقات فراغتش نهایت استفاده را برای تمرین بنماید .مشکلات زیاد است...عقیده دارم هرکس حافظ قران شد باید تا دم مرگ حافظ بماند.

-       نظرتان نسبت به وبلاگ مربوطی  چیست؟

تشکر وی‍ژه از شماها که در وبلاگ  زحمت می کشید دارم و معتقدم با اقداماتی که این وبلاگ انجام داده و می دهد بسیار  مفید بوده و می باشد.

و حرف آخر ؟

یک حافظ قرآن باید در عملش اخلاص باشد .در این دنیا و آخرت حافظ بماند .تنها حافظ نباشد و برای شهرت به این امر نپردازد.قرآن در زندگی اش جاری باشد.امیدوارم انشاء الله حافظی در راه خدا با اخلاص باشم.

شاید دوستانی که نامشان از قلم انداختم اسامی اشان در خاطرم نبود و به همین جهت از همه این عزیزان عذرخواهی می کنم و از اهالی روستا که همیشه با رفتارشان به من محبت داشته اند تشکر می نمایم .

از جناب شیخ عبدالرحیم اکبری هم تشکر ویژه می نمایم.

از خواهر مرحومم یاد می نمایم که همیشه در این راه مشوقم بودند.روحشان شاد باد

 

اسامی حافظان کل قرآن در روستا ( برادران )

1 – شیخ حمزه محمدی

2 – شیخ عبدالرحیم اکبری

3 – شیخ احمد خوشبخت ( قوم الدین )

 

وبلاگ  مربوطی : برای جناب آقای مرتضی رضایی  حافظ کل قران کریم که مایه افتخار روستا – منطقه و دین  می باشند آرزوی موفقیت و سربلندی و سلامتی می نماییم و موفقیتهایشان را در این زمینه مجددا تبریک می گوییم همچنین به همه خانواده محترم این عزیز تبریک می گوییم مخصوصا خدمت دوست و برادر عزیز –استاد مصطفی رضایی که همیشه افتخاری برای روستا و منطقه بوده اند و می باشند.

امیدواریم که قدر این عزیزان که مایه ی افتخار هستند را بیشتر بدانیم و زحماتشان را ارج نهیم و آنها را الگویی برای فرزندان این جامعه قرار دهیم

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

" سید محمد حسینی "

 نام نیکی گر بماند ز آدمی                        به کزو ماند سرای زرنگار

 

 خدایش بیامرزد آن سید مهربان -.فاصله کوتاه بین خانه اشان تا مسجد شیخ ابو اسحق –مسجدی با قدمتی بیش از هفنصد سال – را هر روز و روزی پنج بار برای اقامه ی نمازهای پنجگانه را آرام آرام با متانتی خاص طی می کرد . همسرانش همیشه مشغول یاددهی قرآن کریم بودند و به همین علت همیشه صدای خوش قرآن خوانی در کوچه ها و محله های کهنه ی قدیم می پیچید . یاد آن خانه ی کاهگلی پر خیر و برکت به خیرو نیکی . آن خانه هم که بسیاری از اهالی میانسال  روستا قرآن را در آنجا آموخته اند و آنجا که  مرکز آموزش رو خوانی قران بود ٬ نیز در اثر کم لطفی ما مانند خانه های عادی متآسفانه به مخروبه ای تبدیل شده است . خانه ای که به خاطر وجود پر برکت سید محمد حسینی  یک روز زندگی  فقط یک روز نبود  .

 صحبت  از آن روزهایی است که گاه به اندازه سال های این دوران می ارزید و بزرگتر و بزرگتر می شدیم . سید محمد حسینی  سال ها امام جماعت مسجد شیخ ابو اسحق را بر عهده داشت . سیدی مهربان که اطلاعات دینی خوبی داشت . تعامل خوب وی با مردم کهنه و جماعت این مسجد باعث شده است که نام نیک وی برای همیشه در دل های مردم جاودانه باقی  بماند .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

لطفا خودتان را برای آشنایی بیشتر  خوانندگان وبلاگ معرفی بفرمایید.

* به نام خدا بنده عبداله جلیلی فرزند عباس متولدکهنه در سال 46 و ساکن اوز

لطفا از سوابق تحصلیتان بگویید.

*دوران ابتدائیم را در دبستان قدیم کهنه وسال پنجم را در دبستان شهید جعفریان فعلی گذرانده ام کلاس اول ودوم راهنمائی را در منزل مرحوم حاج عبداله وطن خواه که مدرسه ای اجاره ای بود گذرانده وسال سوم راهنمائی رادر دبستان کوثرفعلی خوانده ام.دوران متوسطه را در هنرستان ابوذر غفاری لاردر رشته اتومکانیک تحصیل کرده و در سال 65 فارغ التحصیل شدم واز اول مهر ماه 65در تربیت معلم شهید رجائی شیراز در رشته حرفه و فن به تحصیل مشغول شدم و از مهرماه 70 در دانشگاه دولتی اصفهان در رشته اقتصاد بازرگانی به تحصیلات ادامه داده و پس از 3.5 سال با رتبه اول از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل گردیدم.

- و از سوابق شغلی ...

از مهر ماه 67بعنوان دبیر در آموزش وپرورش منطقه اوز استخدام شدم وسال اول خدمت در روستای بیغردکه آن زمان جزئ بخش اوز بود مشغول به کار شدم وسالهای 68و69 در زادگاهم (کهنه)تدریس نمودم و به یاری خداوند موفق شدم کمی از دینم را به همشهریان عزیزم ادا نمایم .از سال 70به عنوان مامور به تحصیل در آموزش و پرورش اصفهان کار کرده وپس از فارغ التحصیلی از دانشگاه اصفهان از سال 73تا75 به مدت دو سال مسئول آمار و بودجه و بعد از آن به مدت 9سال مسئول حسابداری و سپس ازسال 84تا86 به مدت دو سال مسئول کارگزینی (کارشناس امور اداری)که جمعا13سال در اداره آموزش وپرورش در پست های مختلف مشغول به کار بودم واز مهر ماه 86 تا کنون در پست معاونت آموزشی هنرستان رافعی اوز مشغول می باشم.

انگیزه اتان از ادامه تحصیل چه بوده است؟

* تا دیپلم برای با سواد شدن وآگاهی از مسائل پیرامون خود واز زمانی که به عنوان معلم وارد جامعه شدم تلاش برای ارتقائ دانش جهت آگاهی خود و دیگران وتاثیر متقابل آن و ارائه خدمات صادقانه به همنوعان بدون در نظر گرفتن عقیده ومرام.

-  مشوق شما در ادامه تحصیل چه کسی بوده است؟

* بیشتر خانواده ام خصوصا پدرم

-   سخن  و توصیه شما به  جوانان و نوجوانان محصل

* اولین شرط موفقیت باور داشتن خود است لذا به عزیزان توصیه می نمایم خود را دست کم نگیرند فارغ از موقعیت خانوادگی-مالی -اجتماعی -مذهبی و... و از امکانات موجود - نیروی جوانی -فرصت های به دست آمده نهایت استفاده راببرندوکسانی را الگو قرار دهند که با شرایط سخت توانسته اند مدارج علمی را بپیمایندکه الحمدلله در اطراف هر کدام امروزه به وفور یافت می شود نه مثل دوران ماست که به سختی دیپلم هم پیدا نمی شد .ضمنا از شماتت و مسخره کردن حسودان و دوستان تنگ نظر ابایی نداشته باشید زیرا عالم هر جا باشد قدر بیند و بر صدر نشیند.

نظرتان نسبت به وبلاگ مربوطی چیست؟

*وبلاگی بسیار خوب - پر محتوی - متنوع و بروز است لذا به سهم خود از کلیه دست اندر کاران کمال تشکر و قدردانی می نمایم واز اینکه فرصتی هم در اختیار ما قرار دادید تا صحبتی با عزیزان مراجعه کننده به وبلاگ داشته باشم سپاسگزارم.

و سخن آخر شما

* اگر می خواهید زندگی سالم و پر نشاطی داشته باشید به سخن پیامبر عظیم الشان خود گوش فرا دهیدکه می فرماید زگهواره تا گور دانش بجوی زیرا من معتقدم حتی کسانی که فکر بازار آزاد و تجارت هم هستند با داشتن مدارک بالا وتحصیلات عالیه بسیار موفق تر از افراد کم سواد می باشندلذا توصیه می نمایم همواره درس و مدرسه را فراموش نکنید در پناه حق.

وبلاگ مربوطی برای جناب آقای عبداله جلیلی ( حاج عباس ) و خانواده محترمشان آرزوی موفقیت شادکامی و سلامتی می نماید.

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

" دکتر سید عبدالله حسینی فرزند مرحوم سید محمد حسینی از علمای روستای کهنه اوز " 

" اولین دانشجوی اعزام به خارج از کشور ، اولین پزشک در روستای کهنه اوز "    

 

 دکتر سید عبدالله حسینی فرزند مرحوم سید محمد از خاندان بزرگ سادات . متولد 1/1/1337 روستای کهنه اوز . مدت ها بود قصد مصاحبه با ایشان داشتیم . نهایتآ موفق به این مهم شدیم . با چهره ای بشاش و شاد به گرمی پیشنهادم  را پذیرفتند ، از این بابت از ایشان سپاسگزاری نمودم ایشان از اولین دانش آموزان اولین مدرسه در روستای کهنه بوده اند و تنها دانش آموز آن دوران که ادامه تحصیل دادند و در امر تحصیل نیز موفق شدند .

 آقای دکتر لطفآ مراحل ، آموزشگاه ها و محل  تحصیلات خودتان را توضیح بدهید .

ضمن عرض سلام و احترام به بازدید کنندگان محترم وبلاگ مربوطی ، بنده در دبستان روستای کهنه دوره ابتدایی را گذراندم که جا دارد همین جا از زحمات اولین معلمانم آقایان عبدالله کمالی ، حاجی کرامتی ، محمود سوداگر ( هر سه نفر از اهالی اوز ) و بخصوص آقای احمد دروگر جهرمی (سرمدی پور ) که بنده را  به ادامه تحصیل تشویق و راهنمایی های مفیدی  نمودند تشکر نمایم .بعد از اتمام دوران ابتدایی حدود سال ۱۳۴۹ به ابوظبی  رفتم و به مدت پنج سال در داروخانه فهیمی این شهر مشغول شدم و عصرها هم به آموزشگاه زبان می رفتم و زبان انگلیسی را فرا گرفتم .در سال ۱۳۵۴ وارد کشور هندوستان شدم و در استان های کرالا ، مدرس ، پنجاب  سال های دبیرستان و پیش دانشگاهی را گذراندم .

 چرا به رشته پزشکی رفتید و چه کسانی مشوق و راهنمای شما بودند ؟

علاقه ی شخصی خودم به رشته ی پزشکی ، پنج سال سابقه ی کار در داروخانه ی فهیمی شهر ابوظبی ، تسلط به زبان انگلیسی  ، تشویق مرحوم پدرم و برادر بزرگم و هم چنین راهنمایی های مؤثر پزشک هندی ـ دکتر عبدالعزیز ـ وارد این رشته شدم و در هند نیز بستگان دکتر عبدالعزیز مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار دادند که مجموع این عوامل باعث شد وارد رشته ی پزشکی  در شهر بنگلور ، دانشکده علوم پزشکی رامایا وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بنگلور شوم .

چه کسانی پشتوانه مالی شما بودند ؟

اوایل ورود به هند از پس اندازی که در طی پنج سال کار در داروخانه استفاده می کردم و در ادامه از حمایت های همه جانبه ی برادرم سید تاج الدین برخوردار بودم که این لطف ایشان تا آخرین روزهای تحصیلم ادامه داشت .

لطفآ  سابقه و محل خدمت و طبابت خود را توضیح بدهید .

پس از اتمام دانشگاه ، در سال 13۶۵ مجددآ به شهر ابوظبی بازگشتم و در مطب فهیمی به عنوان مدیر کلینیک فهیمی هرمودی به مدت پنج سال  مشغول به کار شدم  و در سال 13۷۰ به ایران بازگشتم و برای گذراندن طرح نیروی انسانی وزارت بهداشت و درمان در روستای بلغان به مدت یک سال ونیم مشغول به طبابت شدم و پس از آن در اواسط سال۱۳۷۱به اوز منتقل وکماکان در بیمارستان امیدوار اوز و مطب خصوصی مشغول هستم  .

 چه توصئه هایی به جوانان کهنه ای که در خارج مشغول ادامه تحصیل در رشته ی پزشکی می باشند ، دارید ؟

پزشک شدن هوش ٬ ذکاوت و استعداد زیادی نمی خواهد .دانشجویان این رشته باید علاوه بر پشتکار قوی ،  به رشته ی پزشکی و طبابت علاقمند باشند تا بتوانند هم در دوران تحصیل هم  در دوران طبابت موفق باشند . در جامعه ی ما طوری وانمود شده است که طبابت پردرآمد و بسیار راحت می باشد و این در حالی است که پزشکان عمومی بخصوص همکارانی که در بخش اورژانس بیمارستان ها مشغول هستند بسیار مسئولیت سنگینی بر دوش دارند و  دقت نظر و توجه زیادی می خواهد و کلآ طبابت عمومی از درآمد مناسبی برخوردار نیست .

 و سخن آخر :

از خداوند بزرگ برای همه ی بندگانش آرزوی سلامتی  ٬ برای بیماران شفای عاجل ٬ برای دانشجویان موفقیت مسئلت دارم واز شما و دیگر دست اندرکاران وبلاگ مربوطی تشکر می نمایم .

وبلاگ مربوطی ضمن ارج نهادن به خدمات آقای دکتر حسینی و همکاران محترم و دلسوزشان  در شهر اوز ٬ از ایشان بخاطر قبول مصاحبه تشکر و از خداوند متعال  برای ایشان سلامتی و موفقیت آرزو داریم .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

بودیم و کسی قدر ندانست که هستیم                             باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

 حاج محمد شریف رفیعی .... مردی آرام ، بزرگوار و با شخصیت .... خدمتگزاری بی هیچ ادعایی . گاهی اوقات خداوند به بندگانش هدایایی گرانبها می‌بخشد، منحصر به ‌فرد. نعمت خدمت کردن به همنوعان خود . حاج محمد شریف  از این نعمت الهی به خوبی بهره جست و سال ها به عنوان رییس شورای اسلامی روستا خدمات شایانی به روستای کهنه نمود .  شاید این هدایا را نصیب همگان کرده‌باشد اما مهم است که بدانی و بفهمی و قدرشناس آن باشی و  همچون حاجی بی هیچ منتی دین خود را به همنوعان خود ادا نمایی . حاج محمد شریف رفیعی در نیمه دوم دهه ی  شصت 60 به عنوان عضو و بعد ها به عنوان رییس شورای اسلامی روستای کهنه اوز خدمات شایانی به روستا نمود . ایشان از مشارکت جوانان فعال در امورات روستا بهره می جستند و به جوانان اهمییت زیاد می دادند. مهمانانی که از ادارات مختلف به روستا می آمدند طبق روال اداری به سراغ رییس شورای روستا میرفتند و در اینجا جا دارد از زحمات همسر گرامی و فرزندان  ایشان  در پذیرایی از مهمانان اداری یادی نموده و تشکری نماییم . حاجی اکنون روزهای پیری و بازنشستگی و نقاهت بیماری پروستات را در منزل می گذراند .اگر اوضاع مزاجی اشان اندکی مجالشان بدهد ٬ نماز را همراه با جماعت در مسجد می خواند .

وبلاگ مربوطی ضمن ارج نهادن  به خدمات ارزشمند حاج محمد شریف  محمد ، برای ایشان از خداوند متعال صحت وسلامت و عاقبت بخیری مسئلت داریم .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

"اینجا سخن از بزرگمردیست از تبار همت و فرزند خیر و خیرات "

 " اینجا سخن ازحاج رییس حسین محمدی است "

قصدمان مصاحبه نیست. داستان زندگی کسی را هم نمیخواهیم به قلم بکشیم. فقط کمی بیشتر از قبل آشنا میشویم با کسی که آشنای همه ی ماست.

اگر درمانگاهی مرمت شده، اگر مدرسه ای تعمیر شده، اگر بر امکانات مسجدی افزوده شده، اگر حرکت و فعالیتی در راه خیر یا درجهت توسعه و پیشرفت و عمران روستا صورت گرفته، قطعاً ردپایی از او و پیگیری های دلسوزانه اش نیز خواهیم یافت.

می خواهیم کمی بگوییم از حاج حسین یا همان رئیس حسین محمدی.

حسین 66 ساله، فقط پدر 5 پسر و 4 دختر نیست، او پدر یک طایفه هم نیست. او پدری دلسوز و مهربان است برای فرزندی که نیاکان ما، نام کهنه بر آن نهاده اند.

اگر به در خانه اش رفتی و سراغش را گرفتی و گفتند "خانه نیست" ، دیگر نپرس "پس کجاست؟" . کافیست بدانی کجای روستا، در کدامین گوشه از این دیار، سنگی بر هم نهاده میشود تا آباد و آبادتر گردد این سرزمین،، قطعاً او را آنجا خواهی یافت.

اگر هم جائی خبری از این چیزها نبود، باید کمی دورتر از روستا او را بیابی، جائی با نام "حسین آباد".

حسین آباد ، زمینی است کوچک در گوشه ای از پهروز که حاج حسین آبادش کرده. و چه دلنشین و باصفاست این تکه زمین کوچک در صحرایی بزرگ و بی آب و علف.

بیست سال دوری از مادر و هشت سال پیاپی دور از وطن بودن، به او آموخت تنگناها و سختی های زندگی را، ولی او خوب می دانست : "فانّ مَعَ العُسر یُسرا" .

حاج حسین روزی از روزها احساس کرد که دیگر از عهده اش خارج است رسیدگی به فرزند کهنه نامش. اما کسی به خوابش آمد و او را منصرف کرد از رها ساختن فرزندش. و او بیدار شد و عهد بست با خودش که تا نفس در سینه دارد، لحظه ای پا پس نکشد از رسیدگی به کهنه اش.

ما نیز پا پس نمیکشیم از کهنه مان، و پاس میداریم حاج حسین مان را و امید داریم به روزی که روستایمان مملو باشد از حاج حسین هایی دلسوز ٬ مهربان و خستگی ناپذیر. انشالله ...

با تشکر از گزارش ارزشمند مهندس عزیز آقای محمد شریف احمدی .

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

سید مرتضی حسینی در خانه ای اوقافی در مسجد شهرک زندگی می کند , علیرغم اینکه خانه محقّر و کوچک به نظر می آمد اما با چنان استقبال گرمی مواجه شدیم که فکر می کردیم به کاخی بزرگ وارد شده ایم . سید رونق و گرمی زندگی اش را مدیون خوش سلیقگی و زحمات همسرش می داند. همسرش دختر جناب آقای سید محمد صالح حسینی چهره ماندگار در فعالیتهای مذهبی و امام جمعه کهنه می باشد. همسر با سایقه سید مرتضی تنها فرزند از بین یازده فرزند سید محمد صالح است که اکنون در زادگاه خود و در نزدیکی پدر و مادرش زندگی می کند و می تواند به ملاقات پدر و مادر پیرش برود. سید مرتضی از یادمان سلسله سادات می باشد . او مشهور است به رک گویی , کم گویی و گزیده گویی و اینها از صفات سادات می باشد. مصطفی رضایی )

 

-         لطفاً خودتان را برای آشنایی بیشتر خوانندگان معرفی بفرمائید.

  • سید مرتضی حسینی فرزند سید محمد متولد 1339 روستای کهنه و دارای 4 پسر و یک دختر هستم. دارای تحصیلات لیسانس از دانشگاه اسلامی شهر مدینه عربستان و مدت 9 سال در عربستان اقامت داشتم و در زمان انقلاب شکوهمند اسلامی از دانشگاه عربستان انصراف دادم  و به ایران برگشتم و در دانشگاه مشهد به تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب مشغول شدم.

-         چند سال است که مدرس مدرسه علوم دینی هستید ؟

  • از سال 1371 مدرس مدرسه علوم دینی و دروس تفسیر , حدیث و فقه را تدریس می نمایم.

-         فعالیت شما در زمینه امام جماعت در چه مکانهایی بوده است؟

  • در روستاهای قلات , کهنه و جناح بستک  به عنوان امام جمعه و جماعت فعالیت داشته ام.

-         کمی از فعالیتهای  مرحوم پدرتان و والده اتان ( بی بی خدیجه ) بگوئید.

  • مرحوم پدر بزرگم سید عبداله از قلات به روستای کهنه مهاجرت نمودند و ایشان پیش نماز مسجد بودند و مکتبخانه ها مدت کوتاهی به عهده داشتند . مرحوم پدرم از بدو ورود به روستای کهنه  امام جمعه و جماعت و تعلیم قرآن و امورات شرعی روستای کهنه را به مدت 60 سال به عهده داشتند. مرحومه والده ام نیز مدرس قرآن در مکتبخانه سنتی بودند که اکثراً قاریان قرآن در کهنه از شاگردان وی می باشند.

-         لطفاً از فعالیتهای خودتان بگوئید.

  • بنده از سال 1354 که وارد مدرسه دینی سلطان العلماء بندر لنگه شدم فعالیتهای مذهبی خود را در روستا شروع  نموده ام  و تا کنون همچنان ادامه داشته است. بنده در حل اختلافات خانوادگی همیشه پیش قدم و علاقمند به آن بوده ام بطوریکه به سبب اعتبار نام پدر و عمویم توانسته ام به خوبی با اعتمادی که اهالی خوب کهنه به من عنایت داشته اند انجام بدهم و این همه از لطف مردم کهنه بوده است.

-         نظرتان در مورد مردم  روستای کهنه چیست؟

  • مردم روستای کهنه بسیار خونگرم و صمیمی هستند و زمینه بسیار مساعدی با همکاریشان در فعالیتهای مذهبی و اسلامی را برایم فراهم ساخته اند و وصیت مرحوم پدرم این بود که  پس از مرگش در قبرستان قدیمی کهنه به خاک سپرده شود و این خود دلیل بر ادعای بنده می باشد که چقدر از این روستا و مردم  کمال رضایت داشته ایم و زمانی که مردم کهنه تقاضا نمودند که از قلات به کهنه بیایم برای امام جماعت با آغوش باز و رضایت پذیرفتم و تا کنون با نهایت سعی و تلاشم در همه زمینه هایی که می توانسته ام در امورات روستا خدمت نموده ام و با توجه به مشکلاتی که پیش آمده و بر خلاف میل قلبی ام فعلاً دست از فعالیت کشیده ام و مطمئن هستم که همه ی اهالی کهنه از صمیم قلب مرا دوست دارند و بنده هم این حس را به همه ی مردم زادگاهم دارم چون خود را خدمتگزار این مردم  و زادگاهم کهنه می دانم و با رفع شدن این شک و شبه ها و مهلت یک ماهه ای که از طرف تشکّل ائمه جمعه و جماعت و هیات فتوای اهل سنت جنوب داده اند , امیدوارم که بتوانم به فعالیتهای خود ادامه دهم و  شریک شادی و غم و همه امورات زادگاهم باشم . برای بنده که کهنه ای هستم مرزی بین کهنه و شهرک وجود ندارد و فعالیتم با همکاری مردم خونگرم  کهنه روی هر دو مکان متمرکز بوده و خواهد بود .

-         شما از اعتبار خیلی خوبی در بین تجار منطقه برخوردارید , از این فرصت  خوب چه استفاده هایی برای روستا انجام داده اید؟

  • بنده برای قبرستان جدید الاحداث و استادیوم ورزشی که قرار است احداث گردد فعالیتهایی انجام شده و قولهایی مساعد از تجار جهت همکاری در ساخت این بناها گرفته ام که انشاءاله این امر تحقق می یابد.

-         و حرف آخر :

  • از شما مدیران دلسوز این وبلاگ و زحمت کشان و دوستداران روستا سپاسگزارم و از اینکه بارها با بنده بصورت حضوری و تلفنی در رابطه با استعفای بنده صحبت نموده اید و امیدوارم با تلاش دلسوزانه  شماها  اتحاد برقرار شود و بنده هم بتوانم به جمع شماها بازگردم و خدمتگزار زادگاهم باشم چون این ماجرایی که در خصوص استعفایم پیش آمده بر خلاف میل قلبی بنده بوده و امیدوارم حضور شما موجب خیر و برکتی برای بازگشت بنده باشد.

گزارش از : مصطفی رضایی  – مرتضی اسماعیلی

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

این سری مصاحبه ها کوششی است جهت ارج نهادن به زحمات افرادی که در روستا فعالیتهای گوناگون مهمی داشته اند . به سراغ یتیمی می رویم که اگر دست تقدیر او را از داشتن مهر پدری محروم نمود ولی استعدادش او را به حق به کِسوَت معلمی کشاند تا زمزمه ی مهر پدری را در کلاس درس بنوازد.

مدرسه راهنمایی روستای کهنه  سالهای طلایی نمونه بودن را با مدیریت آقای " بهرام رفیعی " تجربه نمود . فوتبال روستای کهنه نیز از حضور شخصیت بزرگانی چون " بهرام رفیعی " اعتبار و ارزشی هدفمند یافت . در زمینه های عمرانی همین بس که سالن اجتماعات دبیرستان سلحشور کهنه فقط ماحصل یکی از خدمات ارزشمند شخصیت " بهرام رفیعی " به روستا می باشد . گرچه از دیدن چهره خندانش محروم هستیم اما "بهرام رفیعی " هنوز الگو و اسطوره فرهنگی روستای کهنه می باشد.

           معلمی چو کانونی از آتش است       همه کار او سوزش و سازش است            

   همی سوزد و مهر و گرمی دهد       به سنگین دلان درس نرمی دهد

 

 

بهرام رفیعی

-         لطفاً برای آشنایی بیشتر خوانندگان این وبلاگ خودتان را معرفی نمائید.

  • بنده بهرام رفیعی فرزند عبدالرحمن ,  45 سال سن دارم و مدیر مدرسه راهنمایی زارعی اوز با 27 سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش  هستم.

-         آیا از شغلتان راضی هستید؟

  • طبیعتاً باید بگویم بله کاملاً راضی هستم زیرا شغل معلمی با توجه به علاقه ای که به این شغل دارم شغل بسیار خوبیست هر چند از نظر حقوق و مزایا در حدی نست که زندگی را تامین کند ولی از نظر معنوی و اجتماعی بسیار عالی و رضایتبخش می باشد.

-         دوران تحصیل خود را چگونه و کجا گذرانده اید؟

  • دوران ابتدایی در مدرسه نوبنیاد کهنه بوده ام و دوران راهنمایی و دبیرستان هم در دبیرستان بهروزیان اوز که در آن زمان راهنمایی و دبیرستان باهم در آن مدرسه بود گذراندم. دو سال تربیت معلم هم در شیراز ( آب باریک ) بوده ام . دوره لیسانس ( رشته زبان و ادبیات فارسی ) در دانشگاه آزاد اسلامی فیروز آباد گذراندم که در سال 1383 وارد آن دانشگاه شدم و اکنون هم دانشجوی دوره فوق لیسانس در رشته تاریخ دوره اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی داراب می باشم که ورودی بهمن ماه 1386 می باشم.

-         آیا خودتان را شخص موفقی می دانید ؟

  • بله خودم را موفق می دانم .

-         چه عواملی در موفقیت شما موثر بودند؟

  • علاقه و استعداد و پشتکار در امر مطالعه که حتی بعد از وقفه ای 22 ساله (وقفه به دلیل مشغولیتهای زندگی ) بازهم به این امر با جدّیت ادامه دادم که همین سبب موفقیت  در ادامه تحصیل آکادمیک بنده شده است.

-         چه کسانی بیشترین تاثیر در امر موفقیت شما داشته اند ؟

  • با توجه به اینکه در آن زمانها ( مصادف با دوره راهنمایی تحصیلم ) دانش آموزانی از روستا مثل مرحوم محمدطیب فیروزی – عبدالکریم آزادی و اسماعیل احمدی بنا به دلایلی تحصیل را نیمه تمام در اوز رها کردند چند سال بعد همین باعث شد همهمه ای در روستا ایجاد شود و بزرگان روستا به خود بیایند که در امر تحصیل احساس می شود که نسبت به روستاهای همجوار کمی عقبتر هستیم و این خود نوعی تلاش را در بزرگان ایجاد کرد که بزرگان بچه های روستا را شدیداً مورد تشویق خود قرار دادند از جمله برادرهایم حاج هاشم – حاج صالح و مخصوصاً حاج محمد از همین کسانی بودند که بر امر تحصیل تاکید بسیار داشتند که به اوز بیاییم که همین حرکت از سوی برادرانم سبب شد که همراه دیگر دوستانم احمد آزادی – ابراهیم محمودی – عبداله سلامی – عبداله فیروزی – محمد وطنخواه – محمدنور زمانی و عبدالکریم رهنورد جهت ادامه تحصیل به اوز بیاییم و این تشویق برادرانم و جوّ پاک و سالم روستای کهنه و شهر اوز در آن زمان و عشق و علاقه ی همه این چند نفر به ادامه تحصیل و لطف و محبت مادرانه مادرانی که هر ماه یکی از آنها موظف بود در امورات تحصیل و خانه ما را یاری فرمایند , باعث موفقیت در امر تحصیل تا مقطع دیپلم شد و حتی به یاد دارم که همگی ما درسهایمان خوب بود و با نمرات عالی دوران تحصیل را تا آن مقطع گذراندیم. به خاطر دارم که در زمین فوتبال بودم آقای حاج عبدالعزیز عبدی خبر قبولی ام را در تربیت معلم به من دادند که بعد از آن دو سال در دوره تربیت معلم شیراز با موفقیت گذراندم و در دوران لیسانس و فوق لیسانس تلاش و پشتکار خودم و همکاری و حمایت خانواده ام مخصوصاً همسرم در امر موفقیم دخیل بوده اند.

-         معلمی خود را از کجا شروع نمودید ؟

  • در سال 1361 و از روستای خودم کهنه شروع کردم.

-         به عنوان اولین معلم روستا چه توصیه ای به معلمان دارید؟

  • با توجه به اینکه پیشرفت و توسعه هر جامعه ای در گرو امکانات مادی و معنوی و فرهنگی آن جامعه می باشد صحبتم با همکاران فرهنگی ام که با تلاش و سعی و همت وافر خود به این جایگاه و مقام والای معلمی رسیده اند اینست که غافل از امر تحصیل فرزندان روستا نشوند و این سفارش بنده به همه برسانند:

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش * که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

که انشاء اله همه زیرک هستند و کشتی توسعه مادی و فرهنگی روستا را به ساحل ترقی و توسعه خواهند رساند.

-         آیا نظام آموزشی در دوران خدمت شما دچار تغییر و تحولی شده است ؟

  • بله , یک نظام آموزشی بر اساس اینکه جامعه در حال تغییر و تحول است می بایست دستخوش تغییر باشد و حرکتجامعه به سمت جامعه ی نو و مدرن می باشد اما نسبت به 27 سال قبل مقداری با توجه به اینکه در حال حاضر نظام آموزشی ما محصّل سالاریست , دست معلم در امر تعلیم وتربیت مثل سابق باز نیست . در گذشته قدرت تاثیرگذاری در دست معلم بود و امروزه  لازم است با توجه به شگردهای زمانه و آموزشهای نوین حرکت کنیم  وگرنه کشتی آموزش و پرورش به ساحل ترقی نخواهد رسید.

-         در گذشته در روستا و الان در اوز چه فعالیتهای اجتماعی داشته اید؟

  • به عنوان اولین معلم روستا و توقع اهالی از بنده و علاقه ام به امورات اجتماعی در همه زمینه های فرهنگی , عمرانی و ورزشی شرکت داشتم به عنوان مثال در ساخت مدرسه راهنمایی دخترانه فعلی کهنه ( راهنمایی سابق پسرانه ) – سالن دبیرستان سلحشور , زمین های فوتبال , لوله کشی و حفر چاه برکه گلشا که همه اینها در سایه همدلی , همکاری , مشارکت و اعتماد اهالی به بنده میسر گردید . واقعاً همکاری عمرانی اهالی در آن زمانها زیاد بود و در شهر اوز هم با توجه به علاقه ام جایگاه خود را در امورات فرهنگی پیدا کردم و ادامه تحصیل دوره لیسانس و فوق لیسانس را نیز درزمانی که ساکن شهر اوز شدم شروع کرده ام که البته جوّ فرهنگی اوز در این امر سهیم بود و در انجمنهای علمی فرهنگی اوز شرکت داشته ام  , در برنامه های انجمن ادبی اوز شرکت می کنم و از اعضای هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی اوز هم می باشم.

-         نظر شما در رابطه با وبلاگ مربوطی ( کهنه اوز ) چیست؟

  • با توجه به اینکه این وبلاگ پل ارتباطی بین گذشته , حال و آینده تاریخ روستا می باشد و با توجه به پیشرفت فناوری اطلاعات و عصر اینترنت و ارتباطات و دهکده جهانی این یک امر بسیار لازم و ضروری بود که شما آقایان مصطفی رضایی و مرتضی اسماعیلی در این امر قدم گذاشته اید که انشاءاله همیشه و در همه زمینه ها موفق و موید باشید که با این وبلاگتان موفقیت و پیشرفت روستا تضمین می کند.

گزارش از : مصطفی رضایی و مرتضی اسماعیلی

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

یادی دوباره از شهید ابراهیم جعفریان

هو الشهید

 

شهید ابراهیم جعفریان 

نام پدر : محمد حسین جعفریان

محل تولد : کهنه اوز

تاریخ تولد : 30/1/1347

تاریخ شهادت : 21/4/1367

محل شهادت  : جبهه فکه

 

درباره شهید ابراهیم جعفریان :

شهید ابراهیم جعفریان فرزند محمد حسین در تاریخ 30 فروردین 1347 در خانواده ای متدین در کهنه اوز چشم به جهان گشودند. ایشان جوانی با اخلاق بودند و با اکثریت جوانان روستا رفتاری دوستانه داشتند . هنگام جنگ تحمیلی بر حسب وظیفه شرعی و ملی خود  جهت پاسداری از ایران اسلامی داوطلبانه په جبهه اعزام شدند . با توجه به اینکه شهید ابراهیم جعفریان از لحاظ بدنی اندامی ورزیده داشتند در خط مقدم جبهه مشغول به نبرد با دشمن غاصب بودند تا اینکه در مورخه 21 تیرماه 1367 در منطقه فکه بر اثر بمباران شیمیایی  بعثیها به درجه رفیع شهادت نائل شدند. روحش شاد و بادش گرامی باد. 

 

آرامگاه شهید ابراهیم جعفریان در کهنه اوز

  • مرتضی اسماعیلی
  • ۰
  • ۰

گفتگو با کدخدایی مقتدر از تبار تیر و فرزند تفنگ و تاریخ

به مناسبت یکصد و ششمین سالگرد تولدش

 

   

در برابر فرزانه مردی نشسته ایم که احساس می کنیم تاریخ پر رمز و راز " مربوط " و " کهنه " و وقایع نا نوشته ی آباء و اجدادمان گشوده می شود. دلی را نمی یابی که " کدخدا " بذر مهر و دوستی اش را در آن نکاشته باشد.تاریخ شکارگاهی را به یاد ندارد که " مشکال " آنجا پازن و کبک و تیهو شکار نکرده باشد. شناسنامه اش می گوید او در مورخه 3/8/1282 سه ماه بعد از فوت پدرش به دنیا آمد اما خاقانی می گوید :

 

خرد شاخی که شد درخت بزرگ    در بزرگیش سرسری منگر

 

حادثه ی تلخ فوت ناباورانه نامزدش تاثیر عمیقی بر او می گذارد و وی را به خلوتی  معنوی و پربار می کشاند . این خلوتحافظه ی کهنسالش را لبریز از آیات قرآن , احادیث , قصص حافظ , سعدی , مولانا , فردوسی , خیام , محیا , فائز و ... می کند. در کمال تعجب او هیچگونه سواد نوشتن ( بجز اسم خودش ) ندارد. اما هر متنی با هر خطی را به راحتی و روان می خواند. حافظه اش هم می گوید او مرد بزرگیست. در زندگی " آزادی " بن بستی وجود ندارد زیرا او بر این باور است که :" یا راه را باید رفت یا راه را باید ساخت".

 azadi

·        لطفاً خودتان را معرفی بفرمائید.

 

-          محمد صالح آزادی فرزند محمدصالح فرزند عبدالکریم متولد سنه ی 1282 هستم و حدوداً سه ماه بعد از فوت مرحوم پدرم به دنیا آمدم.

 

  • شما دوران چه پادشاهانی را به خاطر دارید؟

-          بنده تاجگذاری احمد شاه را به راحتی به یاد می آورم. احمدشاه نوجوان بود که تاجگذلری کرد.

  • شما از چه طایفه ای هستید؟

-          از یکی از قدیمیترین طوایف کهنه , طایفه مربوطی هستم که افراد این طایفه در روستای بسیار قدیمی مربوط زندگی می کردند که به خاطر ناامنی ,سرقت و قحطی از مربوط فعلی مهاجرت کردند و به نظرم دیگر آن افراد در قید حیات نباشند.

 

  • در حال حاضر فرزندان مربوطی ها در کجا زندگی می کنند؟

-          فرزندان آنها اکثراً فامیلشان " مربوطی " می باشد و غالباً در بخش جناح و دیگر روستاهای منطقه فرامرزان, بندر لنگه, بحرین و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس زندگی می کنند.

 

  • آیا ارتباطی هم با آنها دارید؟

-          خیر. متاسفانه هیچ ارتباطی نداریم و خیلی مشتاقم که از نزدیک آنها را ملاقات نمایم و به گرمی از آنها استقبال می نمایم.

 

  • چرا در اطراف کهنه برجها و قلعه هایی بر بلندای کوه احداث شده است؟

-          در زمانهای قدیم منطقه خیلی ناامن بود. این ساختمانها که بسیار مستحکم با مصالح سنگ و ساروج و دیوارهای پهن احداث گردیده به منزله ی دژها و قلعه هایی بوده که جهت نگهبانی و دیده بانی و جلوگیری از سرقت و یورشهای ناگهانی و مسلحانه به روستا بر بلندای کوه ساخته شده اند. تعدادی از این آثار هنوز پابرجاست و به نظرم علت اینکه این روستا را " کهنه " می نامند تعداد زیادی قلعه در اطراف کهنه باشد چون در فارسی پهلوی کلمه " کهنه " به معنی " قلعه " می باشد.

 

  • در مورد وضعیت کشاورزی مربوط , کهنه و پهروز صحبت بفرمائید.

-          مراکز مورد سوال شما در زمانهای قدیم مرکز تولید گندم , جو ,صیفی جات و انواع خرماهای مرغوب بوده و (تا حدودی ) می باشد. تولیدات این محصولات در زمانهایی که رونق داشت به حدی بود که هیچ فردی از کهنه برای امرار معاش نیاز نبود به کشورهای خلیج فارس بروند. از طریق فروش این محصولات درآمد کافی داشتند. در زمانهای قدیم درآمد حاصل از محصولات کشاورزی این مناطق از درآمد در کشورهای حوزه خلیج فارس به مراتب بیشتر بود.

 

  • در آن زمانها کشاورزی چه کسانی رونق بیشتری داشت؟

-          طوایف رئیس , خواجه , ملا , نجار , محمد رضا , محمدکریم , و مربوطی ها که در این میان خواجه نورالدین نوری و عبداله عبدالرضا رضایی  که کشاورزیشان بهتر بود و بقیه هم دامدار بودند که آنها هم درآمد خوبی داشتند.

azadi3

 

  • می توانیم چند سوال خصوصی از شما داشته باشیم؟

         البته بفرمائید.

 

  • جمعیت انبوهی در مراسم تشیع , تدفین و ترحیم مرحومه همسرتان شرکت کرده بودند! توضیح می دهید چرا؟

-          از آنجائیکه بنده حدود 12 سال کدخدای کهنه بوده ام و مهمانیها و جلسات زیادی در خانه ی بنده برگزار می شد و میزبان افراد زیادی بوده ام , کلیه زحمات تهیه و پخت و غذا و پذیرایی میهمانها بر عهده همسرم بود و او هم با امکانات ابتدایی و کم آن زمان با خوشرویی و آبرومندانه از همه پذیرایی می کرد و همه آمده بودند  تا از زحمات همسرم قدردانی نمایند و از فرصت می کنم و از حضور همه ی ای عزیزان تشکر و قدردانی می نمایم.

 

  • شما چند فرزند , نوه و نتیجه دارید؟

-          تا چند ماه دیگر به مرز 140 ( یکصد و چهل ) نفر می رسد.

 

  • شما در این سن و سال حافظه خیلی خوبی دارید! آیا این استعداد سرشار شما به فرزندانتان هم به ارث رسیده است؟

- بله , خدا را شاکرم که از فرزندان دخترهایم اکثراً تحصیلات عالیه دارند.

 

آن طور که شنیدیم شما یک  تفنگ محبوب و یاور همیشگی دارید ,  الان کجاست؟

- من از این تفنگ و دوربین و قطار فشنگ و چاقو خاطرات زیادی دارم و هر کدام از اینها را نزد فرزندانم به رسم یادبود به یادگار گذاشته ام.

 

* و صحبت آخر...

- از شما که به افراد مسن و سالخورده اهمیت می دهند و احترام قائلند تشکر می کنم.

 

 

گزارش از : مصطفی رضایی و مرتضی اسماعیلی

  • مرتضی اسماعیلی